هواشناسی، آمار هوای بهشت را ندارد!

می گن؛ بارون بی رنگه! قبول ندارم این حرف رو. روزگاری شاید، الان دیگه نه! الان بارون سیاهه. مثل روی ما. مثل قله کوه. دود، دود، دود. در شهر من، زاد و ولد ماشین، بیشتر از تولد آدم هاست. آدم های بی پلاک، ماشین های باپلاک. در شهر من، ماشین دارد زندگی می کند. خبری از آدم نیست! آدم و حوا، ۲ تایی با هم، شهر مرا طلاق داده اند! تهران جز ریزگرد و ۴ تا کلاغ مردنی و ۲ تا کفترچاهی، هیچ پرنده ای ندارد. حتی بادبادک من، نخش دست دود است. چند نخ سیگار به بزرگی اگزوز! زوزه اگزوز! شرکت دخانیات جمهوری اسلامی ایران! ۲۰ سیگارت فیلتردار! ساخته شده از انواع توتون های مرغوب و معطر! خودتان قضاوت کنید! زندگی! مرگ! فکر نکنم بارون، اهل دود باشد، اما فکر کنم ریه اش، شده اون شکلی! همون شکلی دیگه! همون ریه درب و داغون! چه خوب که به دود می گوییم ذرات آلاینده! و به گرد و غبار، ریزگرد! و به دزدی، اختلاس! و به هیزی، تیزی! همین طوری خوب است. باید فارسی را پاس بداریم و زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سکینه» بگوییم «رها». در این هوای آلوده، ۲ تا قطره بارون، چگونه می توانند با هم اختلاط کنند، وقتی چشم، چشم را نمی بیند؟! آه! مهم ترین عنصر تشکیل دهنده آب، شده شیشه خورده! ظلم بزرگ بشریت به هیدروژن، اکسیژن، به خودش! کاش در کیبوردم دکمه ای بود که وقتی فشارش می دادم، «بارون بی رنگ» به کلمه هایم رنگ و رو می داد. کاش لب تابم ضد آب بود. کاش ضد گلوله بود لباس شهید شط تا این همه رنج نمی برد دختر اروند. این شعر، عریضه نیست. برای خالی نبودن از عریضه است؛ ارزش دیگری ندارد. امضا ندارد. با این همه دود، بنویسم کی؟ چی؟ چند ساله از کجا؟ جهنم، جهنم، جهنم! به جهنم که سازمان هواشناسی، آمار هوای بهشت را ندارد!! گفت: «این زندگی قشنگ من مال شما، ایام سپیدرنگ من مال شما؛ بابای همیشه خوب من را بدهید، این سهمیه های جنگ من، مال شما». خدایا! جهان آرا رفته، دوباره زحمت آزادسازی شهر من، افتاده گردن خودت. امروز سوم خرداد است؛ هیچ همایشی برای هیچ مادر شهیدی، جگرگوشه اش نمی شود. دلم هوای «بارون بی رنگ» کرده که بی درنگ ببارد. گریه کن پیرزن! شاید فکر کنم در این شهر، بچه ای دارد به دنیا می آید.

دو متن آخر صفحه «۰۶ : ۲۰» وبلاگ «قطعه ۲۶»

یک: بازتاب قتل «خوزه» توسط «تاج طلا»

دو: پیپ پپ کجا دود می شود؟!

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ف. طباطبائی می‌گوید:

    بسم الله

  2. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “هیچ همایشی برای هیچ مادر شهیدی، جگرگوشه اش نمی شود.”

    اصلا نمی دونم بعد از خوندن این جملات چی باید بگم!!

    “بنویسم کی؟ چی؟”

    سکوت…

  3. دلخون می‌گوید:

    دلت گرفته، می دانم! دل ما نیز.
    هر چه می چرخی به دور خودت، نمی بینی اش. آن سوی شط، این جا کنار مسجد جامع، آن جا در کنار تپه های شلمچه یا… نه، ما نیز.
    ناگهان فریاد؛ جهان، لب بگشا!
    کجاست مرد روزهای خطر، جهان آرا؟ خرمشهر غمگین است، اما بوی فرمانده بر مشام خونینِ شهر، به یادگار مانده است و به فریادی دوباره می گوید:
    کجایی محمّد، سردار پیروز من؟ کجایی تا به بودن تو سرافراز باشم؟! تن زخمی من، اینک پر از براده های سیاه هجوم است، پر از جای پای شیطان و… پر از تکه های فرزندان.
    کجایی که دانه سرب ها را از تنم بیرون کنی و شیطان را؟ محمّد! تکه های برادرانت، انتظار تو را می کشند.
    و جهان آرا نبود که ببیند، آزادی شهر را و بی شک، اشک و لبخند را بیامیزد و پیشانی شکر بر خاک نهد.
    چه معصومانه به ما می نگریستی، هنگام رفتن و چه سخت بود دوری تو پس از سال ها با هم بودن! اکنون شادباش، محمّد جهان آرا! اکنون شادباش که همرزمانت، پای بر جای پای تو، همچنان که می خواستی، شهر را باز پس گرفتند و می دانم که در لحظات آخر دیدار، هیچ جز این نمی خواستی.
    امروز عکس تو، ماندگار بر بلندای خرمشهر می درخشد و نامت را هر کودک خونین شهری بر حافظه همیشه خود حک خواهد کرد تا تاریخ نیز نام چونان تویی را هرگز فراموش نکند.
    اگرچه خرمشهر در عزای تو، همیشه داغدار خواهد بود، اما دیدار یاران تو، نفس هم نفسانت و تکرار نام تو در فضای شهر، آرامشی است برای تسلای درد فراق.
    امروز حجله ای برایش بسته ایم به وسعت خرمشهر، با هزار هزار عکس چراغانی شده و پلاکی بی تن که در روزهای خطر و دفاع، بر گردان هر جوانِ خونین شهری می درخشد.

  4. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    الهی همه ایل و تبارم به فدایت
    حسین جان همه ی دار و ندارم به فدایت
    قسم می دهم ارباب خدا را
    که مگذار به دل داغ طواف حرم کرب و بلا را

  5. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    دلم هوای «بارون بی رنگ» کرده که بی درنگ ببارد…
    .
    .
    .
    سلام بر حسین*

  6. آذرخش می‌گوید:

    دیده ام، تن های بی سر را به خاک
    سینه ها دیدم فراوان، چاک چاک
    آسمان، در چشم یاران تنگ شد
    مسجد و محراب از خون، رنگ شد
    سنگ و خاک جاده با خون شسته ایم
    زیر آوار، آشنایان جسته ایم
    این همه بیداد، آخر بگذرد
    زخم تیر و تیغ و خنجر بگذرد
    شهر من! ای شهر پر آوای درد
    ای نشان پایداری در نبرد!
    زیر هر گامی شقایق کاشتیم
    تا که این پرچم فرا افراشتیم
    قلب تاریخ زمینی شهر من!
    غرقه در خون این چنینی شهر من!

    حسین اسرافیلی

  7. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    «این زندگی قشنگ من مال شما، ایام سپیدرنگ من مال شما؛ بابای همیشه خوب من را بدهید، این سهمیه های جنگ من، مال شما».

    حرف دلمون رو زدید…..

  8. چشم انتظار می‌گوید:

    چه جوری توی ۲۳ پاراگراف این همه محتوا رو قرار دادید فقط از دست خودتون بر میاد.
    .
    .
    کجایی بارون بی رنگ، خدایا! اگه آسمون تهران و البته دگر شهرهای مملکت، دودیِ دودی است، متأسفانه به خاطر روی سیاه من، اندک باران چشمان من هم دودی است. چون هر وقت پیراهن روشن تنم می کنم، می بینم که، لکه های سیاه، روی آن خود نمایی می کند! پروردگارا؛ به ماه خودت، رجب المرجب، و به امام محمد باقر (ع)، و به مسجد جامع مقدس خرمشهر، قسمت می دهم، دلهای ما را، در این ماه پر برکت، نورانی و روشن بفرما. آمین.

  9. چشم انتظار می‌گوید:

    به یاد مادر بزرگوار شهیدان جهان آرا، که هنوز هشت ماه از درگذشتش بیشتر، نگذشته است:
    http://www.ghadiany.ir/?p=8798

  10. هم دل می‌گوید:

    جز حسین قدیانی چه کسی می تواند این چنین با جملاتش، دل را به آشوب بکشاند و بر اعماق قلب مخاطب تاثیر گذارد؟

  11. دلخون می‌گوید:

    ای خرمشهر! که از التهاب هجران فرزندانت همیشه سرود غم می‌سرایی، تو حلاوت عاشقانه‌ترین گفتارفرزندان خمینی را در سینه داری. تو شهر ایثار و مقاومتی. خرمشهر! دامنت از عطرلاله‌های پرپر، معطر است. گرچه سال‌ها از قربانی فرزندانت می‌گذرد، اما هوایت معطر به عشق و ایمان و دلاوری یاران توست. وقتی به یادت قلم می‌زنیم، هیچ جمله‌ای در وصف تو نمی‌گنجد که با آن بتوانیم تو را توصیف نماییم. اما هر سال سوم خرداد فریاد جهان آرا، بهنام محمدی، شریف قنوتی و تمام ستاره‌های آسمان تو را ازکوچه‌ها و خیابان‌هایت می‌شنویم و آزادیت را جشن می‌گیریم.

    یاد تمام پرستوهای عاشقت به خیر که عاشقانه در آسمان تو پرواز به‌سوی خدا را، ترسیم کردند. سلام ات باد ای شهر عشق، مقاومت و ایثار، ای خونین‌شهر که از خون جوانان، خرم گشتی.

  12. عمار می‌گوید:

    خشکی چشم عطش خورده از آنجاست که من، آبیاری نشدم فصل بهار شهدا.

  13. دلخون می‌گوید:

    آقای قدیانی؛

    چرا مبصر نیست؟ معمولا تو بین کامنتای بچه ها، کامنت میذاشت.

  14. باران می‌گوید:

    روز پنجشنبه اول ماه رجب را روزه می داری و چون شب جمعه داخل شود مابین نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز می گذاری که هر دو رکعت را با یک سلام تمام می کنی. در هر رکعت از آن نماز یکمرتبه «حمد» و سه مرتبه «اناانزلناه» و دوازده مرتبه «قل هوالله احد» می خوانی و چون از نماز دو رکعتی فارغ شدی، هفتاد مرتبه «اللهم صلی علی محمدالنبی الامی و علی اله» می گویی
    و سپس به سجده می روی و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح» می گویی. پس از آن، سر از سجده برمی داری و هفتاد مرتبه «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم» می گویی. پس از آن نیز دوباره به سجده می روی و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح» می گویی. آن گاه حاجت خود را می طلبی که برآورده خواهد شد. (مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی با تصرف و تخلیص) –
    التماس دعا

  15. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سکینه» بگوییم «رها»”
    و به جای واژه «رقیه» بگوییم «رقیتا»

    دیده ام جدیدا می خواهند به اسم زیبای رقیه، مثلا کلاس بدهند، رقیه را “رقیتا” صدا می زنند!!! چیزی در مایه های آزیتا و رزیتا و آناهیتا…

  16. بی نشان می‌گوید:

    شعری که “گل آقا” برای آزادی خرمشهر سرود

    ای زلال جاری اروند
    در رگ خونین خرمشهر
    ای‌‌ رها از بند
    کرکسان رفتند
    کاکلی‌ها باز می‌گردند
    ————–
    آی خرمشهر!
    کاکلی‌های تو در راهند
    خوشه‌های عشق در منقار
    شرح هجران را
    رو به سوی ساحل اروند می‌آیند
    ————
    آی شهر عشق!
    کاکلی‌های تو می‌آیند و
    می‌آییم.
    سنگ سنگ کوچه‌هایت را
    برگ برگ نخل‌های ساحل اروند رودت را
    با گلاب اشک می‌شوییم.
    ———-
    آی خرمشهر!
    کاکلی‌های تو می‌آیند و
    می‌آییم.

    کیومرث صابری (گل آقا)

    http://www.tabnak.ir/fa/news/246163

  17. ماسکم رو میدم بابا! داره میره سر کار…
    خودم دارم پشت کامپیوتر با سرفه دیدگاه مو می نویسم
    اینجا بهشتِ خوزستان است! اینجا نَـ فَـ سـ…
    باور کنید ما تو اُتاق هم باید ماسک استفاده کنیم!!!

  18. ف. طباطبائی می‌گوید:

    هیچ کاری از دست ماها برای مردم استان های جنوبی و غربی بر نمیاد؟
    وقتی صحبت هاشونو می شنوم و عکس هاشونو می بینم، نفس کشیدن برام سخت میشه.
    کاشکی براشون کمی بارون بباره.

  19. صبا می‌گوید:

    “کاشکی براشون کمی بارون بباره.”
    کاش بارون بباره! و دلشون شاد بشه! مثل همین بارونی که امروز، روز اول رجب برای ما بارید و دل ما رو شادتر کرد. کاش آسمون واسشون بباره مثل آسمون چشم و دل ما که تو هوای قطعه داره می باره!
    کاش آسمون واسشون بارون بباره!

  20. ستاره خرازی می‌گوید:

    چند نخ سیگار به بزرگی اگزوز!

    اگر با چشم متخصصان می دیدیم، این نخ های سیگار با اگزوز فرقی ندارن! کاش اونها که سیگار می کشند، می فهمیدند.
    هفته گذشته تو یه همایش راجع به دخانیات، گفتن تو ایران روزانه ۲ میلیارد تومن پول صرف خرید سیگار میشه؟؟؟
    با دو میلیارد تومن چند نخ سیگار میشه خرید؟؟؟دو میلیارد تومن رو یه جا جمع کنیم بعد یه کبریت بکشیم روش؟؟؟
    آخ! دلم از این سوخت که گفتن آمار سیگار کشیدن دخترها تو ایران ……….
    بگذریم.
    گفت سیگار دو تا دود داره: دود داخلی و دود خارجی. دود داخلی که به ریه فرد سیگاری وارد میشه چون از فیلتر رد میشه کم خطر تره و بیچاره اطرافیان سیگاری ها.
    گفت حرارت سر سیگار ۹۰۰ درجه سانتیگراده!!!!

  21. حنظله می‌گوید:

    اگر این متن را بدون نام و نشان نویسنده و قطعه می خواندم، به یقین می گفتم این زلال کلمات و این جاری جملات را کودکی “رند”، نجوا کرده با خدا!

    چه زیباست این متن! چقدر زلال است! چه دلنشین و چه خالص است!
    حس زیبایی دارد خواندن این متن!

    خدا قوت حاج حسین آقا!

  22. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    هیچ همایشی برای هیچ مادر شهیدی، جگرگوشه اش نمی شود.

    “عکس ورود پیکر مطهر ۹۶ شهید دفاع مقدس”

    http://rajanews.com/detail.asp?id=127255

  23. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    می گن؛ هاشمی زرنگه! قبول ندارم این حرف رو. روزگاری شاید، الان دیگه نه! الان هاشمی پررویه. مثل روی سنگ پا. دود، دود، دود.

    با این همه دود، بنویسم کی؟ چی؟ جهنم، جهنم، جهنم!

    آه! مهم ترین عنصر تشکیل دهنده آب، شده شیشه خورده!

    http://jahannews.com/vdcfejd0ew6d0va.igiw.html

  24. ف. طباطبائی می‌گوید:

    در ادامه کامنت سلاله ۹ دی

    http://jahannews.com/vdcftmd0ew6d01a.igiw.html

    چقدر این خاندان مظلومن!!

  25. ناشناس می‌گوید:

    تند و تیز بود.

  26. بهنام می‌گوید:

    به خاطره از نورالدین پسرایران:
    صورتم به طور شدید آسیب دیده بود، مادرم آمده بود بیمارستان دنبالم، پرستار مادرم را آورد کنار تختم اما مادر مرا نشناخت، رو به پرستار گفت این که بچه من نیست، و من صدایش کردم، همان نورالدینم مادر.
    هیچ همایشی برای هیچ مادر شهیدی، جگرگوشه اش نمی شود…

  27. آرزومند کربلا می‌گوید:

    خدا خیرت بده، این چی بود نوشتی؟ مثل شوک بود، سریع و کوتاه، ولی پرقدرت. تکون داد، مخصوصا چند خط آخر.

  28. به جای امیر می‌گوید:

    اهانت (گفت و شنود)

    گفت: دولت آلمان اعلام کرده که به شدت از جان خواننده اهانت کننده به ساحت مقدس حضرت امام هادی علیه السلام مراقبت می کند.
    گفتم: چند سال قبل دولت انگلیس هم درباره مراقبت از جان یک هتاک دیگر همین قمپز را در کرده بود، اما…
    گفت: اما چی؟! کارش به کجا کشید؟
    گفتم: به درک واصل شد.
    گفت: ولی دولت آلمان اعلام کرده که پلیس این کشور به شدت از جان خواننده هتاک مراقبت می کند!
    گفتم: دولت نازیست آلمان، حرف مفت زده! مثل اون یارو که برای جلوگیری از سیل دور خونه اش سیم خاردار کشیده بود!

  29. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **لا اله الا الله الملک الحق المبین**

  30. شوکران می‌گوید:

    سالها در اندیشه بودم تا دریابم کدام یک نیکوتر و اصیل ترند: زیبایی ایثار یا سرمستی عصیان!
    ولی اکنون در ورای همه پندارها، تنها یک چیز را حقیقت یافتم؛ و آن همانا “صداقت” است، آنچه بر همه اعمال “اصالت ” می بخشد.
    زنده یاد: نمی دونم کی.
    آقای مدیر راستشو بگو، چه بلایی سر “آقا سید احمد آقا” اومده؟ چرا بی خبر گذاشته رفته؟
    فقط به خودم بگو، من به کسی نمی گم! جواب کامنتمو بده، اولشم بنویس “خصوصی”!

  31. میلاد پسندیده می‌گوید:

    قشنگ بود… خیلی… احساس… زیاد داشت.

    راستی، دیروز شما در همایش نبودید داداش؟!

  32. شوکران می‌گوید:

    ببین آقای مدیر؛ بی همگان به سر شود، بی “آقا سید احمد آقا” به سر نمی شود. برو هر جوری هست برش گردون اینجا، بابا دلمون پوسید، اصلا من دیگه پامو اینجا نمی ذارم! اون که نیست، تو هم که حرف نمی زنی، شدی قوز بالا قوز! دیگه آدم بیاد اینجا چکار؟ حالا من نمی فهمم تو چته آخه حرف نمی زنی؟
    نمی دونم این بچه ها چرا عین خیالشون نیست، انگار نه انگار که “آقا سید احمد آقا” چند روزه سر به نیست شده!

  33. سیداحمد می‌گوید:

    عالی بود… عالی!
    واقعا هنرمندید داداش حسین عزیز.

  34. سلام
    خیلی قشنگ بود داداش. آدمای بی پلاک خوب هم داریم…گمنامن!

  35. م.طاهری می‌گوید:

    خیلی قشنگ بود و خیلی سیاه، درست مثل هوا و روزگار ما!

  36. به روزم با یه مستند کوتاه ۲ دقیقه ای:
    http://aghleshgh.blogfa.com/post-60.aspx

  37. شوکران می‌گوید:

    وااااای آقا سیداحمد آقا جونم، برگشتی؟ کجا بودی؟ چرا رفتی؟ کی گفت بری؟ …………………………………..

  38. سیداحمد می‌گوید:

    ممنونم از لطف و محبت همه دوستان! 🙂

    آقای مدیر لطف کردند و به بنده چند روز مرخصی دادند.
    شرمنده همه شما دوستان خوب!

  39. چای پولکی می‌گوید:

    “این زندگی قشنگ من مال شما،
    ایام سپیدرنگ من مال شما؛
    بابای همیشه خوب من را بدهید،
    این سهمیه های جنگ من، مال شما”

    ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! ؟! . . .

  40. یوسف می‌گوید:

    به روزیم…
    http://ingholt.ir/?p=186

  41. به جای امیر می‌گوید:

    کرایه! (گفت و شنود)

    گفت: گروه ۱+۵ پیشنهاد کرده است که ایران تولید اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده را متوقف کند!
    گفتم: ولی مطابق مفاد NPT تولید آن حق ایران است، ضمن آن که تولید اورانیوم ۲۰ درصدی برای مصارف دارویی و معالجه بیماران خاص ضروری است.
    گفت: ایران قبل از تولید این درجه از اورانیوم خواستار خرید آن شده بود که ۱+۵ مخالفت کرد.
    گفتم: خب! پس حالا حرف حسابشان چیست؟
    گفت: حرف حساب که در چنته ۱+۵ وجود ندارد ولی می گویند تولید اورانیوم ۲۰ درصدی را متوقف کنید، آنچه تولید کرده اید را به ما بدهید و در عوض می توانید آن را دوباره بخرید!
    گفتم: عجب خل و چل هایی؟!… یارو سوار تاکسی شده بود وقتی به مقصد رسید، از راننده پرسید کرایه چقدر می شود؟ راننده تاکسی گفت؛ ۱۰۰ تومن، یارو گفت؛ اما من پول ندارم! ولی برای این که مدیون تو نباشم، همان راه را دنده عقب برگرد!

  42. حماسه 9 دی می‌گوید:

    http://www.bbc-farsi.com

    با تشکر حماسه ۹ دی

  43. بانو می‌گوید:

    دلم هوای چند قطره ای باران دارد… بارانی به وسعت اشک…

  44. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا رب العالمین**

  45. آرزومند کربلا می‌گوید:

    سیداحمد عزیز!
    خوش برگشتی، انصافا جات خیلی خالی بود.
    ولی حالا بین خودمون، نکنه شما هم دور از جونت، دور از جونت، دور از جونت، خدای نکرده رفته بودی دور کاری؟

  46. دلداده چمران می‌گوید:

    سلام علیکم
    در شهر من، زاد و ولد ماشین، بیشتر از تولد آدم هاست. آدم های بی پلاک، ماشین های باپلاک. در شهر من، ماشین دارد زندگی می کند. خبری از آدم نیست!
    چه خوب که به دود می گوییم ذرات آلاینده! و به گرد و غبار، ریزگرد! و به دزدی، اختلاس! و به هیزی، تیزی! همین طوری خوب است. باید فارسی را پاس بداریم و زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سکینه» بگوییم «رها».
    به جهنم که سازمان هواشناسی، آمار هوای بهشت را ندارد!!
    گفت: «این زندگی قشنگ من مال شما، ایام سپیدرنگ من مال شما؛ بابای همیشه خوب من را بدهید، این سهمیه های جنگ من، مال شما».
    خدایا! جهان آرا رفته، دوباره زحمت آزادسازی شهر من، افتاده گردن خودت.
    امروز سوم خرداد است؛
    هیچ همایشی برای هیچ مادر شهیدی، جگرگوشه اش نمی شود.
    دلم هوای «بارون بی رنگ» کرده که بی درنگ ببارد. گریه کن پیرزن! شاید فکر کنم در این شهر، بچه ای دارد به دنیا می آید.

    ۳بار این متن رو خوندم؛ با اینکه جزو کوتاه ترین متن های این چند وقت اخیر بود اما تک تک جملات حرف داشت؛
    نه
    خون دل داشت…
    نشد هیچ کدوم رو راحت از کنارش بگذرم…
    بغضی نهفته دارم …
    کاش باران چشم های من هم ببارد…
    آقا کجایی؟!
    غریبی شیعه بس نیست؟!
    خودت دست به دعا برای ظهورت بردار…
    دستهای ما کوتاه شده…
    التماس دعا

  47. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    به زودی از کتاب «ماشاء الله حزب الله» رونمایی خواهد شد. داداش حسین این کتاب را به ناشر جدیدی داده اند. در این باره حتما اطلاع رسانی خواهد شد.

  48. ش سمندیزاده می‌گوید:

    مادر شهید مفقود میگوید… دوش در خوابم نظر بر چهره پاکش گشود… دیدم اندرکوی او هم حور و هم غلمانها… گفتم آیم دربرت من هم شبی مهمان شوم… گفت رو اینجا نی است جای تو و هم خارها… گفتم از حجر تو مجنون بیابان میشوم… حجره ها بستم ترا من بارها وب ارها… ناگه از خوابم بجستم دیدم اندر وادیم… دستها در حسرت آغوش او چون بالها…

    من بیشتر مقالات شما را در کیهان خوانده و لذت برده ام. همه این تراوشات زیبای شما اثر خون پاک پدر شهیدتان است و من حقیر هم اگر قطعه ای می سرایم
    از پاکی خون فرزند شهید ماست روحشان شاد.
    مادر شهید غلامرضا نیکمنش، فرزند مهدی

  49. ش سمندیزاده می‌گوید:

    متشکرم که کامنت مرا گذاشتید و دل یه مادر شهید را شاد کردید. آری هیچ همایشی جای جگرگوشه های شهیدمان را نمی گیرد…

    سلام بر اشکهای خونین مادران

  50. سیداحمد می‌گوید:

    ش سمندیزاده بزرگوار؛

    افتخار می کنیم به حضور شما در قطعه ۲۶

  51. زهرا می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی

    من اولین باره اومدم وبلاگتون. از طریق کتاب نه ده باهاتون آشنا شدم؛ قلمتون واقعا جای ستایش داره. من خیلی دوس دارم بتونم از آرمان ها و عقاید و رهبرم دفاع کنم ولی متاسفانه قدرت بیان ندارم، هر چند در رشته علوم سیاسی تحصیل کردم. گفتم شاید شما بتونید بهم کمک کنید. موفق باشید در پناه مهر خدا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.